درباره وبلاگ


باسلام وتشکر این وبلاگ قصد توهین به هیچ یک از احاد کشوری را ندارد در صورت مشاهده هرگونه جسارتی ان را در نظرات بنویسید تا تصحیح شود. ______________________ اقایان و بانوان محترم لطف کردین که به این سایت آمدین و موجب سکته ما شدین(از فرط خوشحالی)بازهم ما را دق مرگ کنید زیرا خوشحال میشویم در ضمن اگر میتوانید کلیک کنید ؟اگر زحمت نیست؟ توی نظرسنجی شرکت کنید نظظظظظظریادتان نرود خواهش میکنم نظر بدید اگه نظر ندادید یعنی سایت ما ... است. خلاصه بگم داداش شرمندم کردینا بازم بیایین اگر فردی میخواهد در مورد من اطلاعاتی داشته باشد میتواند به پروفایل نویسنده مراجعه کند
موضوعات
طنز،کاریکاتور،طنزسیاسی،داستان
مطالب انتقادی،عـکس،طنزسیاسی

آرنولد شوارتزینگر فرماندار جمهوریخواه سابق کالیفرنیا در حال تماشای مجسمه اش در آیداهو آمریکا

آرنولد
شوارتزینگر



سه شنبه 3 اسفند 1389برچسب:, :: 18:39 ::  نويسنده : سیدیوسف

بدون شرح



 

 

 اگر از شرایط زندگی خود راضی نیستید و یا اگر فکر می کنید همه چیز بر وفق مراد شما نیست بهتر است نگاهی به متن زیر بیندازید:   به نکته‌هاى زیر توجه کنید:

اگر امروز صبح سالم از خواب برخاستید، قدر سلامتى خود را بدانید زیرا یک میلیون نفر تا یک هفته دیگر زنده نخواهند بود.     اگر تاکنون از آسیب‌هاى جنگ،    تنهایى در سلول زندان، عذاب شکنجه،     یا گرسنگى در امان بوده‌اید،  وضعیت شما از وضعیت 500 میلیون نفر در دنیا بهتر است.     اگر می‌توانید بدون ترس از زندانى شدن یا مرگ، وارد مسجد (یا کلیسا) شوید، وضع شما از ٣ میلیون نفر در دنیا بهتر است.    اگر در یخچال شما خوراکى و غذا وجود دارد،   اگر کفش و لباس دارید،    اگر تختخواب و سرپناهى دارید،     در این صورت شما از ٧۵٪ مردم جهان ثروتمندتر هستید.   اگر در بانکى حساب دارید، و اگر در جیب‌تان پول دارید،   شما به ٨٪ مردم دنیا که چنین شرایطى دارند تعلّق دارید.  اگر شما این نوشته را می‌خوانید، از سه خوشبختى بهره‌مند هستید:  1- یک کسى به فکر شما بوده است.  

 2- شما به 200 میلیون نفرى که قادر به خواندن نیستند تعلّق ندارید. 

   3- و ... شما جزو ١٪ از مردم دنیا هستید که کامپیوتر دارند. 

به قول یکنفر:

طورى کار کنید که انگار نیازى به پول ندارید،  طورى عشق بورزید که انگار هرگز آزرده خاطر نشده‌اید،   طورى برقصید که انگار هیچکس شما را نمی‌بیند،    طورى آواز بخوانید که انگار هیچکس صداى شما را نمی‌شنود،  و بالاخره طورى زندگى کنید که انگار زمین، بهشت است.

وهمیشه خدا را  شکر کنید...



 
 
دختری در اوهایوی آمریکا، به پیشنهاد ازدواجی که با اتوبوس رسیده بود، پاسخ مثبت داد.
به گزارش ایرانتو به نقل از اسوشیتد پرس، لورا در حالیکه در روز ولنتاین به همراه دوست پسر خود «مارک»، مشغول خوردن ناهار در رستوران بود، از پشت پنجره، یک اتوبوس عمومی را در خیابان دید که بر روی آن با حروف درشت نوشته شده بود: « لورا: آیا با من ازدواج می کنی؟»
 
عجیب ترین و جالب ترین پیشنهاد ازدواج جهان | www.irannaz.com

جمله مذکور با نام «مارک» امضا شده و در زیر آن با حروف ریزتر نوشته شده بود:« و مرا خوشبخت ترین مرد روی زمین نمایی؟». لورا گفت، با دیدن آن صحنه کم مانده بود حمله قلبی به او دست دهد.

مارک ، قبلا 300 دلار به شرکت اتوبوسرانی پرداخته بود، تا اتوبوس حامل بنر مذکور را در ساعت معین، در مقابل رستوران پارک کنند. قرار است بنر مذکور به مدت یک هفته بر روی اتوبوس بماند. اما حالا یک جمله دیگر هم به آن افزوده شده:« او گفت بله! »


روزي روزگاري ژنرالي بود كه مي خواست از عرض رودخانه اي عبور كند. او نميدانست كه عمق رودخانه چقدر است و نيز نمي دانست كه آيا اسبش مي تواند از رودخانه عبور كند يا همان اول كار غرق مي شود.

 براي يافتن كمك نگاهي به اطراف خود انداخت و پسر بچه اي را همان نزديكي ها ديد چاره اي نداشت جز اينكه از او راهنمايي بگيرد.

 پسر بچه نگاهي به اسب ژنرال انداخت و بعد از مدتي مكث با  اطمينان هر چه تمام تر گفت كه ژنرال و اسبش ميتوانند به راحتي و صحيح و  سالم از عرض رودخانه عبور كنند ژنرال در حاليكه سوار بر اسبش بود قدم به رودخانه گذاشت  وقتي به وسط رودخانه رسيد ناگهان متوجه عمق زياد آب شد و چيزي نمانده بود كه غرق شود  بعد از آن كه توانست به هر زحمتي كه شده خودش را نجات بدهد فرياد كنان به طرف پسر بچه رفت و تهديد كرد كه او را به سختي مجازات مي كند.

  پسر كه هاج و واج مانده بود مظلومانه جواب داد:اما قربان من مي بينم كه اردكهاي من هر روز بدون هيچ مشكلي از اين طرف رودخونهبه اون طرف رودخونه ميرن و خودتون هم داريد ميبينيد كه پاهاي اردك هاي من كوتاهتر از پاهاي اسب شما است.



دو شنبه 2 اسفند 1389برچسب:, :: 23:19 ::  نويسنده : سیدیوسف

چقدر نوکیا را میشناسید؟ این سوالی است که میتوانید ابتدای این مطلب از خود بپرسید. بدون شک، نوکیا یکی از محبوبترین برندهای موجود در بازار ایران است که طرفداران زیادی را دور خود جمع نموده است. تلفنهای همراه نوکیا، حتی در این زمان که رقیبان سرسختی از هر طرف آنها را احاطه کرده است نیز میتوانند مشتری جذب کنند.

در این مطلب میخواهیم به ۱۰ نکته کوتاه در مورد نوکیا اشاره کنیم که شاید تا قبل از این، آنها را نمیدانستید. اگر شما نیز نکاتی را از این کمپانی میدانید میتوانید آنرا با دیگران به اشتراک بگذارید.

۱. نوکیا نامش را از رودخانه Nokianvirta که در همین شهر و در منطقه Pirkanmaa جریان دارد انتخاب کرده است

۲. قبل از اینکه نوکیا بر روی محصولات مخابراتی متمرکز شود، کالاهایی مانند چکمههای لاستیکی و تلویزیون تولید میکرد!


۳. تُن اصلی موسیقی نوکیا در اصل توسط Francisco Tarrega ساخته شده بود. او یک آهنگساز و گیتاریست اسپانیایی بود که بین سالهای ۱۸۵۲ تا ۱۹۰۹ زندگی میکرده است.


۴. صدای ویژه دریافت اساماس که در گوشیهای نوکیا استفاده میشود، در واقع کد مورس کلمه SMS است.

۵. اولین تماس GSM جهان در سال ۱۹۹۱ در هلسینکی توسط شبکهای که نوکیا آنرا تامین کرده بود انجام شد. این تماس توسط نخستوزیر وقت فنلاند، آقای Harri Holkeri بهکمک یک گوشی نوکیا ایجاد شده بود.

۶. این یک تحلیلگر پالس است که در سال ۱۹۶۲ توسط نوکیا، به عنوان اولین دستگاه الکترونیکی ساخت این شرکت عرضه شده بود.

7. در سال ۱۹۸۴ نوکیا اولین گوشی تلفن دستی خود را با نام Mobira Talkman روانه بازار کرد. قیمت امروزی این دستگاه در آن زمان، چیزی در حدود ۴۵۶۰ یورو بود!
۸. اولین تلفن لمسی نوکیا ۷۷۱۰ بود که در سال ۲۰۰۴ وارد بازار شده بود.

۹. در ماه می سال ۲۰۰۷، تلفن همراه ۱۱۰۰ نوکیا، لقب پرفروشترین گوشی تلفن در تمام دوران را کسب کرد و در همان سال نیز به عنوان پرفروشترین محصول الکترونیکی از سمت مصرفکنندگان معرفی شد.

۱۰. آخرین نکته در مورد نوکیا نیز اشاره به تولید اولین گوشیهای سری N دارد. نوکیا این سری محبوب خود را که تا به امروز نیز آنرا با مدلهای جدید خود بهروز کرده، اولین بار با معرفی سه مدل N70، N90 و N91 بهطور همزمان وارد بازار کرده بود.



مردي ديروقت خسته و عصباني از سر کار به خانه بازگشت.دم در پسر پنج ساله اش را ديد که در انتظار او بود.
- بابا!يک سؤال از شما بپرسم؟
- بله حتما.چه سؤالي؟
- بابا شما براي هر ساعت کار چقدر حقوق مي گيريد؟
مرد با عصبانيت پاسخ داد:"اين به تو ارتباطي ندارد.براي چه مي پرسي؟"
- فقط مي خواهم بدانم . بگوييد ديگر!
- اگر مي خواهي بداني خوب مي گويم 2000 تومان.
 پسر کوچک سرش پايين انداخت و بعد به پدرش نگاه کرد و گفت:"پدر مي شود به من 1000 تومان قرض بدهيد؟"
مرد بيشتر عصباني شد و گفت:"اگر دليلت براي پرسيدن اين سؤال فقط گرفتن پولي از من براي خريدن يک اسباب بازي مزخرف بگيري به اتاقت برو و فکر کن که چقدر خودخواهي.من هروز سخت کار مي کنم و براي چنين رفتار هاي کودکانه اي وقت ندارم."
 پسر کوچک آرام به اتاقش رفت و در را بست. مرد نشست و باز هم عصباني تر شد."چطور به خودش اجازه مي دهد فقط براي گرفتن پول از من چنين سؤالاتي بپرسد؟"بعد از حدود نيم ساعت مرد آرام شد و فکر که شايد رفتارش با پسر خردسالش کمي خشن بوده است.شايد واقعا چيزي نياز داشته که 1000 تومان طلب کرده بود.به خصوص اينکه کم پيش مي آمد پسرک چيزي بخواهد.
 مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز کرد.
- پسرم خواب هستي؟
- نه پدر بيدارم.
- من فکر کردم شايد با تو خشن رفتار کرده ام .امروز کار سختي داشتم و همه ي ناراحتي هايم را سر تو خالي کردم بيا اين هم آن 1000 تومانت.
 پسر کوچولو نشست و خنديد و فرياد زد :"متشکرم بابا" بعد دستش را زير بالش برد و يک اسکناس 1000 توماني مچاله شده درآورد.
 مرد وقتي ديد پسر کوچولو خودش پول داشته دو باره عصباني شد و گفت:"با اينکه خودت پول داشتي چرا از من پول خواستي؟"
 پسر خنده کنان گفت:"چون پولم کافي نبودولي الآن هست. حالا من 2000 تومان دارم.آيا مي توانم يک ساعت از کار شما را بخرم تا يک ساعت زودتر به خانه بياييد.چون دوست دارم با شما شام بخورم..."



 



 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب